نکته
کودکی با پای برهنه بر روی برفها
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی
نگاه می کرد .
زنی... در حال عبور او
را دید، او را به داخل فروشگاه برد و
برایش لباس و کفش خرید و گفت:
مواظب خودت باش،
کودک پرسید:
ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد:
نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت:
می دانستم با او نسبتی داری!!!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 7:5 توسط لفته حریز پور
|